محل تبلیغات شما
امروز که باز قلم فرایم خوانده
میریزم آب پاکی بریاران از من رانده
دلگیرترین کلمات و سوکترین واژه ها از من دلگیرند
چون نمیتوانم بار دلگیریم را رها کنم ک در دلشان جاگیرند
جنگیدم دریدم دریده شدم ریختم ریختنم کشتم کشتنم
عجبا که ما مرموزترینهاییم حتی در جنگ و صلح
قلم و احساس در دستمان ب لحظه ای نگذشته
مجال شمشیر و غضب شعله گر میگیرد
صلح معنایش را به خوم می بازد
انتقام سرخی چشمان را نگه می دارد
محکوم ب قوی بودن شده ایم
کاش این واژه های لعنتی توان حمل حسمو داشتن
کاش این سپید بی قافیه کمیتش لنگ نبود
کاش سلیمان نبی چندتا عمر نوح داشت
کاش قربانی روزگار نمیشدیم
کاش از آن شاهین تیز پرواز مغرور 
این چنین بجا نمیماند چند سرد گور
به درنگی نمی ارزد این سلول لعنتی
تیک تیک ساعت هشدار میده صریح
ک وقت لعنتیش رسیده
این تیک تیک ریتمیک از زاهد ضحاک ساخته
این شمشیر لعنتی بدجور قلم رو ب باد باخته
عظق و احساس و دل همه فدای ارزنی از هدف والا
ادامه رو بعد مینویسم ک ازین سپید لنگان و رنجور رها روید.
"پنجره زخمی زاگرس تنها"

سرگزشت من شعری برای طرفداران قدیمی من منه قدیم زاهد قنبری رومشکان

مرگ من و خوشبختی تو!

زاهد دیوانه آخر تسلیم روزگار گشت....

ب ,ک ,تیک ,رو ,سپید ,رها ,رو ب ,از من ,و احساس ,ساعت هشدار ,هشدار میده

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی بیگ بگ فروشگاه جواد × آماتور × funditusom Rosie's game dreamy-land اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها James's blog Joan's info اسم فارسی farsiname